جدول جو
جدول جو

معنی نافرمان پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

نافرمان پذیر
(فَ پَ)
غیر مطیع. رام ناشدنی. سرکش. طاغی و یاغی:
به دزدی هندویت را گر نگیرم
چو هندو دزد نافرمان پذیرم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نافرمان پذیر
آنکه فرمان نپذیردعاصی سرکش: بدزدی هندویت را گرنگیرم چو هندو دزد نافرمان پذیرم. (صائب لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان پذیر
تصویر فرمان پذیر
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ پَ)
سرکشی. طغیان. عصیان. فرمان پذیر نبودن. عدم اطاعت
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ضَ / ضِ خوا / خا)
مطیع و تسلیم شده و رام شده. (ناظم الاطباء). فرمان بردار. آنکه فرمان دیگران را گردن نهد:
به سرسبزی شاه روشن ضمیر
به نیروی فرهنگ فرمان پذیر.
نظامی.
ز بهر آن که باشد دستگیرش
به دست اندربود فرمان پذیرش.
نظامی.
نگاریداز آن کلک فرمان پذیر
سگی مرده بر روی آن آبگیر.
نظامی.
- فرمان پذیر شدن، فرمان بردن و اطاعت کردن:
شد آن بت پرستنده فرمان پذیر
فرستاد بت را به دانای پیر.
نظامی (اقبالنامه ص 57).
- فرمان پذیر گشتن، فرمان پذیر شدن:
سریری ز گفتار صاحب سریر
بدان داستان گشت فرمان پذیر.
نظامی.
اگر خواندشان داور دورگیر
به رفتن نگشتند فرمان پذیر.
نظامی.
رجوع به فرمان و فرمان پذیرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمان پذیر
تصویر فرمان پذیر
کسی که فرمان بزرگتر را اجرا کند مطیع
فرهنگ لغت هوشیار